loading...
سوکا،همه چیز از مد و فشن,آرایش و زیبایی
خرید آسان و ارزان
http://up.soca.ir/view/496000/4.jpg
http://up.soca.ir/view/495961/www.soca.ir.jpg

http://up.soca.ir/view/495967/soca.ir.jpg

sOcA بازدید : 427 پنجشنبه 14 اسفند 1393 نظرات (0)

داستان واقعی و عاشقانه عاشق شدن زهره به امیر

http://up.soca.ir/up/soca/04/04/story_lovely_cafe-soca-ir.png


من زهره 17 ساله هستم،میخوام داستان زیبامو براتون تعریف کنم.من دختری محجبه هستم که این اتفاقا برام افتاده و عاشق امیرمم شدم.میخوام براتون تعریف کنم و امیدوارم خوشتون بیاد.داستان از اونجا شروع میشه که من هر صبح میرم مدرسه ...

 ادامه : یه روز برا پدرم مشکلی پیش اومد که باید زود تر میرفت و از اون به بعد من باید با اتوبوس میرفتم یا سرویس میگرفتم.اون روز رفتم تو ایستگاه ایستادم و دو تا از دوستامو دیدم که هم مدرسه ایم بودن.فایزه و محیا.فایزه اول میخوندو محیا دوم و من سوم بودم.

با هم رفتیم سوار اتوبوس شدیم و رفتیم به مدرسه.تو راه و تو یه ایستگاه دو تا پسر سوار اتوبوس شدن.و دقیقا جلو صندلی ما ایستادن.

یکیشون واقعا خوشتیپ بود.من چشمم خورد بهش.همون امیر بود.

بعداز نگا کردن، دیگه سرمو برگردوندم ولی انگاری دوستش متوجه شد و به امیر اطلاع داد.امیر هم اروم برگشت و نگام کرد.اون روز فقط یه نگاه کوتاه بودو تموم شد .منو دوستام رفتیم مدرسه و اون روز تموم شد.فرداش باز رفتمو بازم امیر رو دیدم.مدرسه ی ما مدرسه ی عالیه و یونیفرم مدرسه همراه چادره.امیر این دفعه نگام کردو منم نگاش کردم و چشم از هم برنداشتیم تا که من سرمو برگردوندمو اونم سرشو انداخت.نمیدونستم اون موقع به چی فکر میکنه.کمی ذهنمو مشغول خودش کرد و اون روزم تموم شد.حالا داستانو تا اینجا نگهدارین که یه چیز دیگه هم براتون تعریف کنم.قبلناش یه پسری هم مسیرم بود اومده بود دنبالم.خدایی خوب بود ولی من نمیتونستم دوست بشم و پیچوندمش از اون به بعد دوستش میفتاد دنبالم و ول نمیکرد. فک کنم اسمش علیرضا بود دقیق نمیدونم ولی دوستم فایزه میشناختش و تقریبا همسایشون میشد.خلاصه رفتم خونه و دیدم بابام میگه سرویس بگیریم برای تو و داداشت.منم گفتم نمیخواد دوستام میانو با اونا میرم.من دیگه با اتوبوس رفتم راستش دیگه خوشم اومده بود از امیر و میخواستم ببینمش طوری که میخواستم زود فردا بشه.یه روز صب که میرفتم مدرسه امیر نبود تو ایستگاه ناراحت شدم ولی رفتم مدرسه .اما پسری که میومد دنبالم همون علیرضا، بود.اون میومد دنبالم و حتی تا مدرسم هم اومدو پیدا کرد اما دوس نداشتم خونمونو پیدا کنه.حسابی دوستم داشت و این کاملا مشخص بود.وقتی با دوستم فایزه میرفتیم میفتاد دنبالمون.فقط هر کاری میکرد تا شمارشو بده حتی یه بار با دوستم حرف زده بود که کی از مدرسه در میایم تا بیاد.خلاصه مونده بودم چیکار کنم اصلا ول کن نبود.همیشه سر ایستگاه بود تا با من بره!

دیگه کلافه شده بودم از دستش.خلاصه اون روز صبح من امیر رو ندیدم ولی از مدرسه برگشتنی تو یه ایسگاه دیدمشو جا خوردم.خودشم جا خورد که چجوری این همه همدیگه رو میبینیم.سوار شد و من ایستاده بودمو اونم همینطور کنار من ایستاده بود.نمیدونم چجوری زمان گذشتو رسیدم خونه ولی همینجور گاهی بهم نگا میکردیم.اون نمیتونست شماره بده شاید فکر میکرد من نگیرمو پیش دوستاش خیت بشه.نمیدونستم اخرش چی میشه.کلا فکرمو مشغول خودش کرده بودو میدونستم حتما امیر هم به من فکر میکنه.

لبخنداش به ذهنم میرسیدو و به خودم اومدم دیدم وای زهره دوستش داری.امیدوار بودم هرروز ببینمش و خیلی میدیدمش.یه روز با دوستم که نشسته بودیم تو اتوبوس طبق معمول امیر هم بود با دو سه تا از دوستاش یه نگام کردو بعد گوشیشو گذاشت بالای صندلی طوری که به سمت ما بود .و یهو.......


مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
خرید آسان و ارزان


http://up.soca.ir/view/495997/wWw_soca_iR_142757%20-%20Copy%20-%20Copy.jpg


http://up.soca.ir/view/495987/wWw_soca_iR_142757%20-%20Copy.jpg



http://up.soca.ir/view/495993/W-2.jpg

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    نظرسنجی
    وقتی میخوای با کسی دوست بشی کدوم یکی از اینا برات بیشتر اهمیت داره؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 841
  • کل نظرات : 62
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 14
  • آی پی امروز : 65
  • آی پی دیروز : 71
  • بازدید امروز : 257
  • باردید دیروز : 98
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 793
  • بازدید ماه : 2,178
  • بازدید سال : 27,802
  • بازدید کلی : 2,111,603