خاله ام که اومدنوچند روزی موندن به اصرار وتماسای پی درپی D با خاله ام راه افتادیم دوتایی هوای

بهاری دل انگیزی بود اسمون مملواز ابرای سفید که چند دقیقه ای یبار جلوی تابش نور

خورشیدومیگرفتن نسیم ملایم وخنک درختای سبز پر رنگ با گل های بنفشه که توچمنای پارکا کاشته

بودن چمنای سرسبزوباطراوت نفس کشیدن بهت انرژی میداد دوست داشتم این رفتن که تهش دیدن

میلادم بود هیچ وقت تموم نشه هرچی به خالم اصرارکردم با تاکسی بریم تا ترمینال قبول نکرد

ویکساعتی توایستگاه منتظر اومدن اتوبوس ترمینال بودیم اخه اتوبوس ترمینال کاویانی یه دونس

ودیرپرمیشه ازترمینال کاویانی میشد به شهرستاناوشهرای اطراف رفت بهمین دلیل بود کمتر کسی

بااتوبوس میرفت خلاصه یاد میلاد توذهن وقلبم اون یک ساعت وبه یک دقیقه تبدیل کرد رسیدیم

سوارمینی بوسای  Rشدیم اونم یکساعتی طول کشید پر بشه پولا روحساب کردیم وحرکت کرد منوخالم

ته مینی بوس نشسته بودیم خالم کنار پنجره بودمن کناردستش پنجرروباز کردیم هوای خنک به صورتم

میخورد دلم پربوداز عشق وامید که قراره برم با میلاداشتی کنم mدوست پسرDتوراه اس دادبهش اس

بده ازش معذرت بخواه قبول کرده باز باهم باشین با اینکه هیچ گناهی نکرده بودم اس دادم منوببخش

ازت معذرت میخوام هیچ جوابی نداد بعدها فهمیدم اون mخدانشناش رفته با اقا fحرف زده من به میلاد

پشت کنم برم با اون دوست بشم  البته اقا fهم تاییدوبه mداده بود که قبوله اگه اس بده به معذرت من

حاضرم باهاش باشم .شاید من برای میلاد هیچ اهمیتی نداشتم ولی اون خیلی برای مهم بود غرورش

طرزفکرش دیدش شاید موافقت من  ودوست شدن با اقا fبرای میلاد چیزمهمی نبود ولی ممکن نیست

ادم به کسی که یه زمانی گفته دوست دارم حتی برای یک ثانیه بی تفاوت باشه همون یک ثانیه

غرورش واحساسش خدشه ای وارد میشد من تا اخرعمرم نمیتونستم خودموازاین حس وعذاب وجدان

رها وازادبدونم وکارمن باعث بشه میلاد دیدش به تمام دختراهمین باشه مثل عشق اولش که ترکش کرد

یا بقیه ی دوست دختراش میلاد با ادمای گردن کلفت رابطه داشت دخترایی هم که دوروبرش بودن

دانشگاه ازاداسلامی باهاشون اشنا شده بود دخترایی که هیچ دردی توزندگی نداشتن طعم تلخ

وابستگی وخلا عاطفی ونچشیدن با صدتا مثل میلاد وازاون بالاترشم ارتباط داشتن جای دوری نرم

پسرعموپسرخاله وپسرداییاشون پس براشون فرقی نداشته میلاد باشه یا نباشه ولی وضعیت احساس

من فرق داشت با تمام دنیا من قلبم مثل اسمون صاف وقدقلب یه گنجشک بود که از بس معصوم وپاکه

کسی حتی نه به قصد شکار به قصد نوازش بهش دست میزنه سریع قلبش میزنه وگاهی وقتا میمیره

روح واحساس من مثل برگ گل رز ظریف ومثل شیشه شکننده بودبخاطر خاطره های بدی که از ارتباط با

اون دخترا داشت ازهمه ی دخترا بیزارشده بود میگفت با دخترنباشی عصاب خوردیش کمتره باورم

نمیشد بعدها باچک کردن حساب خطش فهمیدم ماهی شاید 20تومن حرف میزد پس به قطع

نمیتونست با دختری باشه این حس به طورمنفی وارد مغزش شده بود غرق شدن منوتودریا میدید ولی

حتی تکونم به خودش نمیدادنجاتم بده ادم بدی نبودذاتا قلبش خیلی صاف ومهربون بود ولی یه روحیه ی

جنگنده وریاست طلب وتنوع طلب داشت یادمه میگفت من تا 30سالگی ازدواج نمیکنم از اسارت متنفرم

دوسد دارم با دوستام باشم توعروسیا برقصمومشروب مصرف کنم الکلی نبود 

اهل تفریح وخوشگذرونی بود چشماش خیلی زیبا بودن چشمای درشت سیاهی داشت صلابتی داشت

نمیشد توچشماش مستقیم نگاه کرد ابروای پهن مشکی که سایبون اون چشما بودن به قدرچشماش

زیبا بودن که قلب سخت ترین دخترم به لرزه درمیاورد همیشه مثل یه دریای طوفانی بود ولی خنده

بیشتراز عصبانیت به چهره ی نازنینش میومد ،نگو میلاد اون اس معذرت خواهی وجواب نداده فک کرده

اشتباه اومده خودش گفت خلاصه پیاده شدیم ورفتیم خونه منو Dرفتیم بیرون هوا گرگ ومیشی بود

پالتوقرمزویه روسری سبز با یه شلوارابی اسمانی پوشیدم ورفتیم بیرون Dخالم بین دوست پسر

کرمانشاهیش  باهاش خوب نبود ازهم جداشدن افتاده بود به فکراقا fمنم  دلم براش میسوخت

ازرودلپاکی میگفتم شاید اس بدم بگم    fبگم بیا رد شو D ببیندش ازفکراون پسره دربیاد ادم خودخواهی

نبودم حتی قسم خورده بودم به میلادبرسم اگه fنشد به پولدارترین فامیلشون که بهترم باشه

ازfمعرفیش کنم خوشبخت بشه غافل ازاینکه یاد اون ضرب المثل افتادم یه ادم خسیسی بوده یه

همسایه داشته یه روز نمیدونم خواب میبینه چی میشه که قراره خدا دوتا گاو بهش بده خسیسه میره

به درگاه خدا اه وناله خدا دلش میسوزه میگه بذار به توام یکی میدم میگه خدا یا نه به من بده نه به

همسایم . رفتیم کافینت ویه سی دی اهنگ از رورم گوشیم برای میلاد رایت کردم خواستم اهنگایی که

من به عشق اون گوش میدم اونم گوش کنه اهنگ احساس شک گروه سون اهنگ طرفدار از

شادمهرعقیلی اهنگ معین از جداشدن نوشتی روتن خسته قلبم واز این اهنگا 100تایی میشد شانس

من برا روکامپیوتر رایتش کرده بود میلادحوصله ی این کارا رونداشت درضمن ماشینم داشت رواون اگه

قراربود چیزی گوش بده میداد شبش بهش زنگ زدم قطعش کرد خودش زنگ زد ثانیه شماره از ساعت رد

کرد قطع شد نمی دونم اون موقع چش شده بودبرام درد دل میکرد می گفت حسود زیاد داره ومنم باورم

میشد ولی درحد حرف که مدتها بعد به یقین قلبی رسیدم که دوستاش این دقل دوستان که میبینی

مگس اند گرد شیرینی دوروبودن حالا به غیر اقا fچون از میلاد بالا تربود دلیلی نداشت بهش حسودی کنه

.میگفت ماشینموخط میندازن وازاین جورحرفا ومنم هرچی قانعش کردم دوسش دارم انگار فیلم هندی

هست وقتی نگاش میکنی توحسی تموم میشه یادت میره اونم میرفت توحس گوشی قطع میشد

یادش میرفت وباز گوشی ودادم به دخترخالم ازش معذرت خواهی کردوقاعله ختم شد البته فک میکردم

وگفتم میدونم برات مهم نیستموگفت نه خیلی مهمی کی گفته نیستی میلاد یه خصوصیت خیلی بد

دیگه داشت عصبانی میشد هیچکس نمیتونست جلوشوبگیره درلحظه تصمیم میگرفت مثلا میگفت  برم

کوه اگه قراربود یکساعت دیگه بهمن بیاد باید میرفت منصرف نمیشد بعدا یخ میزد اسکلتش ازحرف

خودش برنمیگشت اظهارپشیمونیم نمیکرد  هیچ وقت نتونستم بفهمم تومغزش چی میگذره

نمیتونستی به حرفی که میزنه مطمین باشی نه به دوس داشتنش باورداشتی نه به دوست نداشتنش

اب پاکی رودستت نمیریخت تماما ازعشقش کوروکرشده بودم غروبش رفت با دوستاش گردش وساعت

ده بهم زنگ زد گفت اس وزنگ ندی دیرمیام وباردوستاممو اونشب تا 2نیومد خونه منم از ساعت 10تا 2

شب نشستم براش یه Mبزرگ طراحی کردم خیلی قشنگ بود از عشقش اونقدرلبریزبودم نمیدونستم

زمان چیه وقت شام ونهارکیه غذا خوردن چیه خواب چیه  صبح با چه ذوق وشوقی که تا نشه با سی دیه

که روش با ماژیک نوشتم یاد بادان روزگاران یاد باد این غزل ازحافظه که کل شعر اشاره به این داره یاد اون

روزای جوونی که با دوستام وکسی که دوسش داشتم منظورش شاخه نباته بودم کنار زاینده رودازاین

تعابیر من به میلاد گفتم براش یه تیشرت کادوبگیرم اون قبول نکرد گفت من خودم خیلی ثروتمندم نیازی

به لباس وکفش ندارم بباریم پارش میکنم منم گفتم پس سی دی واون نقاشی گفت مشکلی نیست

وبا پراید مشکیش اخه دوماشین داشت وایساد کنار یه دریاچه پارک   از کنارم رد شد تامن بندازم

توماشینش به پیشنهاد من اخه چهره ی مطرحی بود فکرشوبکن مهدوی کیا بخواد توکوچشون از دختری

کادوبگیره ممکن نبود با اینکه با دخترخالم بودم اون تنهام گذاشت رفت منم انداختم تو ماشین میلاد رفت

مطمینم بعد دیدن اون نقاشی کلی مسخرم کرده گفته ببین این دختر چقدرساده وبی عقله من

نمیخوامش برام نقاشس کشیده بهش گفتم ببخشه که چیز با ارزشی نبوده ومیدونم ممکنه اون

نقاشی وپاره کنه گفت این حرفا چیه میزنی مگه بی احساسمو سی دی وگذاشت گوش کنه میگفت

چرا نمیخونه گفتم کامپیوتریه خیلی حسرت خوردم دخترخالم بدون اینکه بگه زشته منو ول کرد اونجا اولا

میلاد ادمی نبود که بخواد جار بزنه نیکول کیدمن که نبودم اون اگه میخواست ابراز وجود کنه میگفت بیا

توماشین بدش بهم یه دورم بزنیم تا به دونفر نشونم بده بگه این بامنه دخترخالم ادم حسودی بود

حسادت توخونش بود شاید ادم بدی نبود ولی نمیتونست حسادتشوکنترل کنه اگه میخواست کسی ما

دوتا روبا میلاد نبینه میتونست بره دوکوچه پایین تر نه بره خونه خلاصه دربانک میلاد بازمنودید گفت

صورتتوبرگردون ببینمت توکوچه وخیابونای اونجا بارها وبارها اونروز تا نرفتم توخونه گوشیوبا میلاد قطع

نکردم با اینکه وضع مالیشم خوب بود هیچ وقت سواستفاده نکردم همیشه از صد درصد 90درصد

زنگارومن به اون میزدم خلاصه شب خیلی خوبی بود با خیال راحت خوابیدم میلاد فکرمیکرد الان

خوشحالم توخانه خالم زجری میکشیدم یه زندونی توسلول انفرادی نکشه راه میرفتم متلک حرف نیش

دار طعنه کنایه برخورد سرد بخاطرمیلاد خودمومیزدم به اون راه من ندیدمونشنیدم میگفتم بذار اجازه بدن

بیام خونشون ببینمش از غذا خوردن خبری نبود نکه بگم بد بودن دستشونم دردنکنه بابت اون چندباری

که رفتم خونشون بخاطردیدن میلاد ولی خالم فکرمیکردمن اومدم خونشون لم بدم تفریح کنم دوست

داشت سختم باشه دخترخالمم که دوست پسرش جوابش کرده بود همش تواین فکربود نکنه من ومیلاد

بهم برسیم زجرم میداد منم انگار سیندرلا بودم توخونه زیردست مادروخواهرناتنیم .میلادم ادمی نبود

بهش این چیزا روحالی کنم درک کنه توقع نداشتم کاری برام بکنه یا منودعوت کنه خونشون حداقل گوش

کنه یا یه توجهی بهم بکنه خستگیم دربره گفتم میلاد روزبعدش عصر با لباس کردی میام بیرون نگام کن

گفت باشه من لباس کوردی نداشتم به دخترخالم گفتم گفت بهت نمیدم درحالی که صد تا داشت گفتم

لباس خواهرت کوردی چه نداد رفت توانباری یه لباس کوردی که قرمز بود یه ذرشم پاره بود ولی معلوم

نبودبهم داد منم باذوق پوشیدم ولی مال خودش 500هزارقیمتش بود رفتم یهومیلاداومد منو دید گفت

فایزه دیدمت یه لحظه گفتم کاش این شرایط نبودومیرفتم خواستگاریش اخه میلاد اهل رفیق بازی وتفریح

بود اکثرا شهرای دیگه تفریح بود با دوستاش میگفت با اینکه تک پسره وخانوادش نوه میخوان وتحت

فشاره ولی باز تا 30زن نمیگیره میخواد ازادباشه منم رسیدن به میلاد ازادشدن ازقفس بودبرام تمام

زندگیم بود بعد پاترول fازکنارمون رد شد میلاد فکرمیکرد من گفتم وعمدا ردشده درحالی که پاترول fاون

روز دست پسرعموش بود.خلاصه رفتیم خونه دخترخالمم با این حرف اتیش گرفت نگو زنگ زده به دوست

پسرش mگفته توباید میلادوفایزه روازهم جدا کنی به این شرط با تو دوست میشمو دوباره زنت میشم 

اونم گفته بود باشه رفته بودهمش بدی وبدگفتن من   که بعدها دوست پسرش mبمن زنگ زد برام همه

چیوتعریف کرد .تا اون روز....